- بد قدمی
- بد گامی سبز پایی شومی بدیمنی نامبارکی مقابل خوشقدمی
معنی بد قدمی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بد گام سبز پا خشک پی آنکه قدمش نامبارک باشد شوم نامبارک بدیمن مقابل خوشقدم
بی ارزشی، کم اهمیتی
عمل بد چشم
بداخم بودن ترشرویی بد خویی
دیرین، دیرینه
بد نام بودن
عمل بد کام
بد ادایی بد عادتی
ناگواردی سوء هاضمه
قاره های آسیا، اروپا و افریقا
آهسته روی
بد دل بودن مقابل نیکدلی
نامبارک، پی، بدفال
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، سیاه دست، بدیمن، میشوم، شمال، بدشگون، منحوس، خشک پی، نامبارک، مشوم، سبز پا، پاسبز، تخجّم، مرخشه، سبز قدم، بداغر، نحس، نافرّخ، شنار، نامیمون